زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
مرگ من بود دمی کزتوجدایم کردند در همان گوشــۀ گودال فـدایم کردند دوستــانم کــه نبــودند بگریند به من دشمــنانم هــمگی گــریه برایم کردند من که خود راهنمای همه عالم بودم سـر خونــین تـو را راهنــمایم کـردند هر کجا خـواستم از پای درافتم دیدم کودکان دست گشودند و دعایم کردند گریه هاداشتم ازدوری روی تو ولی خنده هابود که بر اشک عزایم کردند هــمرهانـم که گرفتند غبار از محمل همه در خــاک فـتادند و رهایم کردند تادم مرگ طرفدارتوبودم ای دوست دشمنان یکسره تحسین به وفایم کردند این اسارت همه جاعزّت من بودحسین کــه پــیام آور خــون شــهدایـم کردند (میثمم)کوس شهی برهمه عالم زده ام سرفرازم که دراین کوی گدایم کردند |